وقتش رسیده که حرفهایی را که سالهاست باور دارم ولی بنا به مصلحتاندیشی (برای کشورم و نه شخص خودم) به زبان نیاوردم با دلایل بروز شده و ملموس بگویم.
امروز مخالفت با جمهوری اسلامی و بحث حقوق بشری دیگر یک آرمان و ایده نیست، بلکه به یک کسب و کار تبدیل شده است.
برخی با تجارت در حوزه حقوق بشر و کسب درآمد از آمار کشتهها و زندانیان در حال پروار شدن و پرورش پادو هستند. پادوهای کنتراتی که به تعداد گزارشهای اعدام، بازداشت و شکنجه دستمزد میگیرند یا در شبکههای اجتماعی هوای پدرخواندهها و مادرخواندههایشان را دارند.
این نهادها که برای افراد مشکوکی که هر از گاهی مثل قارچ به عنوان مخالف نظام ظهور میکنند و سر از ترکیه در میآورند و پس از مدتی باوجود ادعای حکمهای قضایی آنچنانی به کشور بر میگردند، خیلی مهربان و گشادهدست هستند و کمکهای بیدریغی نثارشان میکنند، اما وقتی به معترضان و مخالفان راستین میرسند همگی پشت کرده و خود را به ندیدن میزنند. چرا؟ چون اینها مراتب مجیزگویی و پاچهخاری را به جا نیاوردهاند.
برخی دیگر نیز با پله کردن معترضان و ویدئوهای ارسالی مردم و یا تاسیس بنیادها و شبکههای بیخاصیت به دنبال فاند گرفتن و غرامت ستاندن هستند.
کل هنر برخی از اینها در اکانتهای توییتر و اینستاگرام خلاصه میشود که از ویدئوهای دزدیده شده از اینجا و آنجا با کپشن جدید پر شدهاند.
برخیشان درحالی از کمک چندهزار دلاری به فلان کس سخن میرانند که برای پرداخت چندصد دلار در ازای انجام کار مقرر چندین پشتک میزنند و از چند جهت باز میشوند!
رسانههای فارسی هم که درحال سوار شدن بر افکار عمومی و هدایت آن در زمان موعود، مثل انتخابات نمایشی و مانند آن.
به یاد بیاوریم که آن شبکه معروف چگونه پیش از انتخابات ریاست جمهوری سال ۹۶ به ستاد انتخاباتی نوچههای بابا اکبر تبدیل شده بود یا این شبکه معروف چگونه پاتوق تحلیلگران باند اصلاحات است.
هر دوی اینها در زمان اعتراضات مردم منعکسکننده رویدادها بودهاند، هرچند به طور نامحسوس و هوشمندانه و با انعکاس اخبار انحرافی مثل مانور نیروهای سرکوب، پیش از پنجم دی یا انعکاس حرکتهای جهت دار باند اصلاحات در اعتراضات پس از هدف قرار دادن هواپیمای مسافربری اوکراینی، عملا به بازوی تبلیغاتی نظام تبدیل شدند.
انتخاب جهتدار میهمانان برنامهها و انعکاس گزینشی مصاحبهها در این تلویزیونها نشانه غیرقابل انکاری در این زمینه است.
این حرفها که همگی دارای مصادیق عینی هستند، البته بدیع نیستند و در گفتگوهای خصوصی یا توسط کاربران مستعار شبکههای اجتماعی مطرح میشوند، اما کمتر از سوی کاربران حقیقی فاش میشوند. برای مثال فعالان یک حوزه خاص که از سوی چهره شاخص این عرصه بایکوت شدهاند، اغلب نه تنها رودررو نمیشوند، بلکه بعکس مشتاقانه منتظرند تا به یک اشاره به این تلویزیون دعوت یا به آن نهاد تحت نفوذ آن شخص یا جریان وصل شوند تا اموراتشان بگذرد یا با واسطه فعالان سیاسی و حقوق بشری از اینجا به آنجا نقل مکان کنند.
هنرمند معترضمان هم کم از سلبریتیهای بدنام داخلی نیست. این هم همان است با همان طرز فکر و تنگچشمی و باندبازیش ولی با حوزه تجاری متفاوت. مثل آتئیستمان که همان بسیجی است با دین دیگری به نام آتئیسم و قائل به محو تمام ناباوران به آتئیسم مقدس!
چهل سال کار زیربنایی جمهوری اسلامی در گسترش رذایلی چون دروغ، دورویی و خودمحوری به هدر نرفته و جمهوری اسلامی در چهارگوشه عالم در حال تکثیر است. اینها ویژگیهای شخصیتی بودند. حال به همه اینها سرمایهگذاری و نفوذ عریض و طویل نظام را هم اضافه کنید.
از اینرو با سیطره احمقها و شیادان در راس نهادهای حقوق بشری و اپوزیسیون و با وجود تجربه سوریه، ونزوئلا و هنگ کنگ و رویکرد جهانی به جمهوری اسلامی چشماندازی برای تغییر ازسوی مردم، دست کم با این تشتت و بیبرنامگی در آینده نزدیک متصور نیست مگر با معجزهای مثل رضا شاه بزرگ!
نتیجه: اگر به معجزه باور ندارید، تنها امید نجات کشور به دید من آن است که یک گردن کلفتتر از آخوند به این نتیجه برسد که جمهوری اسلامی دیگر بس است و تاریخ مصرفش تمام شده و با پس گردنی شر آنها را کم کند.
توضیح واضحات این که طبیعتا این نوشته شامل معدود افراد شرافتمند در این حوزهها نمیشود و اشاره به کلیت ماجرا دارد.