۱- در پیوند با تحریمهای کمرشکن آمریکا، علاوه بر خود مقامات تصمیمگیرنده در جمهوری اسلامی که از مواضع خود – بهویژه سیاستهای جنگافروزانه در منطقه – کوتاه نیامده و نخواستهاند که با آمریکا به گفتگو بنشینند، دیگرانی هم که به توهم مقامات جمهوری اسلامی دامن زدند، مقصرند. این «دیگران» میتواند بسیاری از افراد و رسانههای درون و بیرون از ایران را در بر گیرد. کسانی که تهدیدهای ترامپ را، از پیش از انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، تنها شعار میخواندند، بعدها که آن تهدیدها رفته رفته جنبه عملی گرفتند آنها را ناممکن و نامبتنی بر واقعیات دانستند. به همه اینها بیفزایید بزرگنمایی جریانهای مخالف ترامپ را که به مخاطبان – و بهویژه مقامات جمهوری اسلامی – چنین القا میکرد که همین امروز و فردا ترامپ کاخ سفید را ترک خواهد کرد و تحریمها برداشته خواهند شد.
برخی از همانها امروزه میگویند آمریکا میباید کمی تحریمها را شلتر کند تا بتواند جمهوری اسلامی را به پای میز گفتگو بکشاند. گویی آنها یادشان رفته که تحریمها به یکباره چنین سنگین نشدند. زمزمه شروعشان به پیش از انتخاب ترامپ باز میگردد و مرحله به مرحله سنگینتر شدند ولی نظام اسلامی در خواب بود و به جای باز کردن چشم دوراندیشی و مصلحتاندیشی در توهم به سر برد.
جنگ اما، برای ایرانیان، بدتر از تحریمهای اقتصادی خواهد بود. گویا نظام جمهوری اسلامی در توهمی دیگر است که آمریکا، به خاطر شعارهای انتخاباتی ترامپ، به جنگی فراگیر با ایران دست نخواهد زد. پیشترها، در همین تارنما، گفته شد که وودرو ویلسون، رئیس جمهور از حزب دمکرات ایالات متحده، برخلاف وعدههای انتخاباتیش، آمریکا را وارد جنگ جهانی نخست کرد. پس از پایان جنگ، نهتنها از محبوبیت او کاسته نشد که جایزه صلح نوبل را نیز از آن خود کرد. جمهوری اسلامی نیز اگر کماکان به همین گونه پیش برود و با حمله به نفتکشهای بیدفاع در خلیج فارس، ایجاد ناآرامی در منطقه و گام نهادن به سوی جاهطلبیهای هستهای جهانیان را به لزوم خلاصی از شر جمهوری اسلامی متقاعد سازد، چهبسا ترامپ نیز با سرنگونی نظام جمهوری اسلامی بر محبوبیت خود بیفزاید و در رقابت انتخاباتی ریاست جمهوری آینده با اختلافی چشمگیر بر رقیب خود پیروز شود.
۲- شاید بتوان گفت انگیزه بیشتر ایرانیان از شرکت در انتخابات بد و بدتر، علاوه بر داشتن روزنه امیدی به انجام تغییرات مثبت در این نظام اصلاحناپذیر، نشان دادن مخالفت خود با سیاستهای کلی نظام هم بود. اینکه اصلاحطلبان به هنگام اعتراضات دیماه ۹۶ که به جای حمایت از محرومان و دردمندان به همسویی با نظام برای سرکوب بیشتر آنها پرداختند و یا امروزه که کمر خمشده مردم را در برابر تحریمهای اقتصادی نمیبینند و بدون هیچ انتقادی به مسیر نابخردانهای که نظام اسلامی در پیش گرفته، کماکان در کنار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که بازوی اجرایی سیاستهای ایرانویرانکن نظام است میایستند و صحبت از ادامه سیاست مقاومتی میکنند، بهآسانی از حافظه مردم پاک نخواهد شد.
اصلاحطلبان باید از این توهم در آیند و شرکت از روی ناچاری مردم در انتخابات گذشته را به چک سفیدامضا در حمایت از جنایتکارانی چون ابراهیم رئیسی و یا سیاستهای اشتباه نظام تعبیر نکنند.
۳- زمانی برخی از نظریهپردازان درون نظام که دیگر، با توجه به ظرفیتهای قانون اساسی جمهوری اسلامی، توان فرانسه شدن ایران را نمیدیدند، امید داشتند که از ایران، یک چین اسلامی بسازند. یعنی کشوری با نظامی دیکتاتوری که در اجرای حکم اعدام در رقابت تنگاتنگ با جمهوری اسلامی است و البته از نوع اسلامی آن: بدون آزادیهای فرهنگی و اجتماعی موجود در چین.
آنچه مد نظر آنها بود رساندن توان اقتصادی ایران بود به کشوری مانند جمهوری خلق چین. آنچه چنین نظریهپردازانی در نظر نگرفته بودند مقایسهناپذیر بودن سطح گسترده اختلاس و فساد در اقتصاد کوچک رانتی و بر پایه نفت ایران و اقتصاد بزرگ رقابتی و مبتنی بر سرمایهداری در چین بود. افزون بر آن چین را، در عمل، بوروکراتهایی نخبه میگردانند و نه دولتمردانی نخبهکش. چین دهههاست که نگرش امپریالیسمستیزی را به کنار نهاده و با آمریکا دوستی تنگاتنگی دارد.
این روزها که ایران نتوانسته مانند یک چین اسلامی شود، گویا نظام، با افزایش غنیسازی اورانیوم، میخواهد کره شمالی دیگری بشود. تفاوت کره شمالی با ایران آن است که این کشور هماکنون، علیرغم فقری که مردم با آن دست و پنجه نرم میکنند، دارای سلاح هستهای بازدارنده است. از سویی دیگر کره شمالی، بر خلاف ایران، چنان روابط خصمانهای با کشورهای منطقه ندارد. این کشور به هیچ کشور دیگری نیروی پیادهنظام نفرستاده و در هیچ کجا جنگ نیابتی راه نینداخته است. به عبارتی هیچ کشوری دلیلی نمیبیند که به آن حمله نظامی کند.
اگر ایران با چین اسلامی یا کره شمالی شدن فرسنگها فاصله داشته باشد، آیا جمهوری اسلامی میتواند رویای ونزوئلایی کردن ایران را در سر داشته باشد؟ ونزوئلا هم همانند ایران، علیرغم دارا بودن ذخایر فراوان نفتی، به خاطر فساد و سوءمدیریتى که بهویژه در این سالها وجهه آمریکاستیزی آن پررنگتر هم شده است، با فلاکت و مهاجرت پرشمار شهروندان روبروست. از سویی ونزوئلا، همانند کره شمالی و چین دارای سیاستهای تنشزا نیست و هیچگونه نیروی ایذایی در کشورهای دیگر ندارد.
اگر جمهوری اسلامی به شروط دوازدهگانه آمریکا تن در ندهد و نرمش قهرمانانه دیگری در کار نباشد، امید نظام اسلامی به ونزوئلایی شدن ایران نیز نقش بر آب خواهد شد و سرنوشت لیبی یا عراق در انتظار ایران خواهد بود. صدام نیز در اواخر عمرش دچار توهم و به قدرت خود مغرور شده بود: به کویت لشگرکشی کرد و چند موشک هم به سوی اسرائیل انداخت. پیامد آنچه در عراق و لیبی اتفاق افتاد سرنگونی نظام حاکم بود.