جمهوری اسلامی در دومین دهه از حیات خود موفق شد با پروژهای امنیتی به نام «اصلاحات» همچنان سلطه انحصاری خود بر کشوری پهناور با جمعیتی ۸۰ میلیونی و درآمد چندصد میلیارد دلاری را حفظ کند. این پروژه امنیتی در اعتراضات سرتاسری دیماه ۹۶ در ۸۰ شهر ایران برملا شد، هرچند برای جمهوری اسلامی همان زمان که خطر مداخله آمریکا منتفی شد به پایان خود رسیده بود.
با این حال جمهوری اسلامی که در درجه نخست از راهاندازی این پروژه اهدافی را در سیاست خارجی دنبال میکرد، آن را از بین نبرد تا از مزایای ثانویه داخلی آن که گمراه کردن نیروهای سیاسی و اجتماعی ایرانی و به تحلیل بردن انرژی سیاسی در ایران و مهندسی آن بود، بهره بگیرد. برگی که هنوز علیرغم سوختن، جمهوری اسلامی با آن بازی میکند، چرا که بازیگران آن را دارد، بازیگرانی که منافع شخصی و حزبیشان از دلارهای نفتی با تداوم این بازی تامین میشود.
زمانی که ایالات متحده آمریکا در عراق مداخله کرد، برخی از ملیگرایان علیه هرگونه مداخله آمریکا موضعگیری کردند و حتی تا آنجا پیش رفتند که برای دفاع از ایران، از جمهوری اسلامی دفاع غیرمستقیم کنند. نمیتوان «عامل اصلی» وضعی را که در ایران ایجاد شده، جمهوری اسلامی دانست اما مداخله ایالات متحده در ایران را مساوی با نابودی و تجزیه ایران گرفت و با ادعای دفاع از «تمامیت ارضی» ایران، جمهوری اسلامی را گذرا دانست و در کنار آن برای مقابله با ایالات متحده قرار گرفت.
این تناقض بیش از هر چیزی پرده از رسوبات ضدامپریالیستی و چپگرایی در این ناسیونالیسم برمیدارد. رسوباتی که اتفاقا ریشه در ملیگرایی ضدامپریالیستی دهه ۲۰ و احزابی که داریوش همایون در جوانی عضو آن بود، داشت.
نمیتوان گفت ایران تنها «کشور» منطقه است، سپس مدام از خطر تجزیه ایران سخن گفت! اشتباه بزرگ کسانی همچون داریوش همایون این بود که فکر میکردند مداخله در ایران منجر به تجزیه ایران میشود. آیا عراقی که به قول داریوش همایون و همفکرانش «کشور» نیست! پس از مداخله آمریکا تجزیه شد؟ عراقی که آلترناتیو قانونی و دموکراتیک نداشت! آیا جز این است که آب دمیدن در شیپور خطر تجزیه ایران، تنها به جوی جمهوری اسلامی میرود؟
از دو دهه پیش که بحران مشروعیت جمهوری اسلامی تشدید شد، تلاش برای پر کردن خلاء مشروعیت جمهوری اسلامی در نهادهای امنیتی و اتاق فکرهای آن آغاز شد. متاسفانه کسانی همچون داریوش همایون بدون اینکه بدانند، ادبیاتی را تولید کردند که تبدیل به طرح امنیتی وزارت اطلاعات با اسم رمز «تمامیت ارضی» شد. طرحی که هدف اصلیش تبیین مشروعیتی جدید برای جمهوری اسلامی بود. اینبار هم ملیگرایی ایرانی به کمک جمهوری اسلامی شتافت!
استاد اندیشه سیاسی که نقد پانترکیسم و فدرالیسم تبدیل به شغل تماموقتش شده، اگر نگران مصالح عالی ایران است، باید اینقدر فراست داشته باشد تا از خودش بپرسد چه شد که در یک دهه اخیر پانترکیسم چنین مطرح و در رسانهها پررنگ شد؟ بپرسد چرا مدیرعامل باشگاه تراکتورسازی سردار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی است؟ بپرسد چرا «خاتمی» این منجی جمهوری اسلامی، از فدرالیسم سخن میگوید؟ بپرسد چرا جمهوری اسلامی از پانترکها حمایت میکند و یک رسانه آذری در مقابل آن میسازد تا خطر پانترکیسم و تجزیه ایران را بزرگ کند؟ بپرسد کدامیک در چهار دهه اخیر منجر به ویرانی ایران شدند: جمهوری اسلامی یا تعدادی پانترک که در نقطه اوج مخاطرهآمیز تاریخیشان، با حمایت مالی و تشکیلاتی استالین آمدند و با قطع حمایت استالین پا به فرار گذاشتند؟
ملیگرایی ایرانی اگر میخواهد ناظر به مصالح عمومی ایران باشد، باید با چشمانی باز اطراف خود را نظاره کند و ببیند امروز چه کسانی از ژارگون ملیگرایانه آنها برای دفاع از رژیم ضدایرانی جمهوری اسلامی استفاده میکنند! وگرنه کشاورز ایرانی بهتر از ملیگرای ایرانی میداند «دشمن ایران کیست؟»
آیا آن آلمانی که آلمان را دوست داشت، میهندوستیش او را بر آن میداشت که بگوید «هیتلر رفتنی است، مهم الان دفاع از هیتلر است تا آلمان بماند و آمریکاییها آلمان را اشغال نکنند؟» اگر یک آلمانی میهندوست چنین میاندیشید، اندیشه او ویرانگر آلمان و مسئول مرگ میلیونها انسان است. آیا آمریکاییها آلمان را اشغال کردند تا آن را نابود کنند یا به جنگ پایان دهند، به آلمان کمک مالی کنند، به تاسیس حکومت قانون در آلمان کمک برسانند و آلمان را تبدیل به رژیمی نرمال در جهان کنند؟
ملیگرایی ایرانی اگر بخواهد از چپگرایی فاصله بگیرد و به سوی محافظهکاری لیبرال و میهندوستانه حرکت کند، باید گفتار ضدامپریالیستی ناسیونالیسمی که از دهه ۲۰ وارد ایران شد، نقد کند. باید دست از تعصب ایدئولوژیک بردارد و فاجعهای (انقلاب اسلامی) را که آن گفتار آفرید به دیده عبرت بنگرد و در مبانی نظری خود با توجه به «مصالح عالی ایران» و نه «دگمهای ایدئولوژیک» تجدید نظر کند.
تصور اینکه با دفاع از ملیگرایی در چارچوب جمهوری اسلامی، در نهایت از ملیگرایی دفاع کردهایم، بزرگترین اشتباه ممکن است! نتیجه شطرنجبازی با گوریل از پیش مشخص است. برنامه امنیتی چندصد میلیاردی، چنین ملیگراییای را در هاضمه بزرگ خود ناپدید میکند. بازی با گوریل هرگز منجر به «پیروزی حقوق بر دیکتاتوری» نمیشود و این را میبایست از بلایی که در شوروی بر سر روشنفکران میآوردند، درس میگرفتیم، نه اینکه عجولانه و بدون تامل آن را جشن بگیریم!
پیوند زدن «تمامیت ارضی» ایران با جمهوری اسلامی و دمیدن در شیپور «خطر تجزیه» یک نتیجه بیشتر ندارد: تثبیت مشروعیت جمهوری اسلامی!
این ملیگرایی بیش از تجزیهطلبی برای ایران خطرناک است! تجزیهطلبان نمیتوانند ایران را تجزیه کنند، جمهوری اسلامی ولی اگر بماند ایران تجزیه و نابود خواهد شد! این چند خط را برای قضاوت تاریخ نوشتم.
این یادداشت پیشتر در صفحه فیسبوک نویسنده آن منتشر شده بود:
شطرنجبازی با گوریل؛ یا کدام ملیگرایی از تجزیهطلبی خطرناکتر است؟جمهوری اسلامی در دومین دهه از حیات خود موفق شد با…
Posted by Mohammad Imani on Saturday, June 22, 2019